جدول جو
جدول جو

معنی دشوار کردن - جستجوی لغت در جدول جو

دشوار کردن
(شَ/ شِ نِ / نَ دَ)
سخت کردن. مشکل کردن. مقابل خوار و آسان کردن. اًمعاض. تعزیز. تعسیر. تلعص. (از منتهی الارب) :
به یک اشاره و یک لفظ او شود آسان
هر آنچه دهر بر آزادگان کند دشوار.
میرمعزی (از آنندراج).
أشصب اﷲ عیشه، دشوار کند خدای زندگانی او را. (منتهی الارب). شط، شطوط، دشوار کردن و ستم نمودن بر کسی. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
مسطح کردن، تحمل کردن، برای مثال این درد نه دردی ست که بیرون رود از دل / این داغ نه داغی ست که هموار توان کرد (صائب - لغت نامه - هموار کردن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیدار کردن
تصویر دیدار کردن
ملاقات کردن، یکدیگر را دیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشکار کردن
تصویر آشکار کردن
آشکار ساختن، نمایان ساختن، ظاهر کردن، فاش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشعار کردن
تصویر اشعار کردن
خبر دادن، باخبر کردن، آگاه کردن، آگاهی داشتن، اشعار داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایوار کردن
تصویر ایوار کردن
سفر کردن هنگام عصر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشهار کردن
تصویر اشهار کردن
شهرت دادن، منتشر ساختن، مشهور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشعار کردن
تصویر اشعار کردن
آگاه کردن با خبرکردن خبر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیوار کردن
تصویر بیوار کردن
اجابت، قضا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درواخ کردن
تصویر درواخ کردن
استواری دادن تثبیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیدار کردن
تصویر دیدار کردن
ملاقات کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ظاهر کردن هویدا کردن، فاش کردن افشا مقابل پوشیدن نهان کردن نهفتن، نمودن نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروار کردن
تصویر پروار کردن
پروراندن فربه کردن تسمین بپروار بستن بپروار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشخوار کردن
تصویر نشخوار کردن
عمل نشخوار را انجام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
مسطح کردن صاف و برابر ساختن: اگر زمین با ایشان هموار کنندی... و از خدای هیچ سخن پنهان ندارند، تحمل کردن: این دردنه دردیست که بیرون رود از دل این داغ نه داغی است که هموار توان کرد. (صائب) یا بخود هموار کردن، متحمل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشخوار کردن
تصویر نشخوار کردن
((~. کَ دَ))
کنایه از حرف دیگران را تکرار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
Flatten, Raze
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آشکار کردن
تصویر آشکار کردن
Evince, Manifest, Predicate, Reveal, Unveil
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
aplatir, raser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آشکار کردن
تصویر آشکار کردن
manifester, prédire, révéler, dévoiler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
aplanar, arrasar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آشکار کردن
تصویر آشکار کردن
zeigen, manifestieren, prädizieren, offenbaren, enthüllen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
wyrównać, zrównać z ziemią
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آشکار کردن
تصویر آشکار کردن
виявляти , передбачати , розкривати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
выравнивать , разрушать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آشکار کردن
تصویر آشکار کردن
przejawiać, manifestować, przepowiadać, ujawniać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
achatar, arrasar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آشکار کردن
تصویر آشکار کردن
表明 , 表现 , 断言 , 揭示
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
effenen, vernielen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آشکار کردن
تصویر آشکار کردن
evidenciar, manifestar, predizer, revelar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
ebnen, niederreißen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آشکار کردن
تصویر آشکار کردن
mostrare, manifestare, predire, rivelare, svelare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آشکار کردن
تصویر آشکار کردن
проявлять , предсказывать , раскрывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آشکار کردن
تصویر آشکار کردن
demostrar, manifestar, predicar, revelar, develar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
вирівнювати , знищити
دیکشنری فارسی به اوکراینی